English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6603 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
revived U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives U دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
repeat U دوباره ساختن
repeats U دوباره ساختن
reedify U دوباره ساختن
re edify U دوباره ساختن
repeople U دوباره مسکون ساختن
rebind U دوباره ملزم ساختن
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
reproducing U چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
to deafen a wall U دیوار راطوری ساختن که صدارا انتقال ندهد
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
driver U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers U یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
render U دوباره دادن
repiece U دوباره سر هم دادن
renders U دوباره دادن
rendered U دوباره دادن
reorganizing U دوباره سازمان دادن
reanimate U دوباره نیرو دادن
reorganises U دوباره سازمان دادن
countenance [encourage] U دوباره نیرو دادن
reorganising U دوباره سازمان دادن
redone U دوباره انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
encourage U دوباره نیرو دادن
hearten U دوباره نیرو دادن
reorganizes U دوباره سازمان دادن
reanimate U دوباره نیرو دادن
reorganized U دوباره سازمان دادن
repeats U دوباره انجام دادن
reorganize U دوباره سازمان دادن
repeat U دوباره انجام دادن
reorganised U دوباره سازمان دادن
embolden U دوباره نیرو دادن
redoes U دوباره انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
reorder U دوباره سفارش دادن
reworked U دوباره انجام دادن
redeliver U دوباره تحویل دادن
rework U دوباره انجام دادن
elate U دوباره نیرو دادن
reassured U دوباره اطمینان دادن
redo U دوباره انجام دادن
reassures U دوباره اطمینان دادن
reassure U دوباره اطمینان دادن
regorge U دوباره قورت دادن
redid U دوباره انجام دادن
shifts U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
reassure U دوباره قوت قلب دادن
reassures U دوباره قوت قلب دادن
reassured U دوباره قوت قلب دادن
re lay U دوباره گذاردن یا قرار دادن
shifts U انتقال تیر دادن
table U به جدولی انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shift fire U انتقال اتش دادن
shifted U انتقال تیر دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
redeployed U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
rethinks U دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethink U دوباره مورد تفکر قرار دادن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
rethinking U دوباره مورد تفکر قرار دادن
rethought U دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
aftercrop U حصاد دوم دوباره حاصل دادن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
form U تشکیل دادن ساختن
forms U تشکیل دادن ساختن
formed U تشکیل دادن ساختن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
tp put to rout U شکست دادن وپراکنده ساختن
modifies U تغییر دادن معتدل ساختن
modify U تغییر دادن معتدل ساختن
vary U متنوع ساختن تنوع دادن به
modifying U تغییر دادن معتدل ساختن
varies U متنوع ساختن تنوع دادن به
polarised U قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarising U قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizes U قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizing U قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarize U قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises U قطبش دادن دوقطبی ساختن
put away U مردود ساختن طلاق دادن
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
to a oneself to U ساختن احوال خودراوفق دادن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
imparting U سهم دادن بهره مند ساختن
imparts U سهم دادن بهره مند ساختن
imparted U سهم دادن بهره مند ساختن
impart U سهم دادن بهره مند ساختن
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
unregenerate U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship U دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
unregenerated U دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
regains U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining U دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1to take a spell at whell
1انتقال قطعی
1Poked back
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com